دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

گاهی بعضی حس ها ....

 

گاهی فکر می کنم که  مثلاً آدما چی میشه که از موقعیتهاشون نمی تونن خوب استفاده کنن. 

گاهی فکر می کنم که موقعیتی در اختیارم بوده و من به جای استفاده ی احسن ازش - یه استفاده ی سطحی کوتاه ناقص کردم. 

گاهی شدید حس یه آدم مغبون فرصت از دست داده ی تنهای سرگردون و وقت تلف کن بهم دست می ده. 

گاهی فکر می کنم لیاقت بعضی موقعیتها باید وجود داشته باشه و آدم اونها رو از دست نده. 

گاهی فکر می کنم که لیاقت موقعیتهایی رو آدم باید توی خودش ایجاد کنه. 

گاهی فکر می کنم که خدا چقدر ممکنه تعجب کنه از عکس العملمون در برابر موقعیتهایی که در اختیار بنده هاش می ذاره.  

الان بدجور ذهنم درگیره که دارم چکار می کنم. 

داره اتفاقایی رقم می خوره و من در حال سبک - سنگین کردن خودم و موقعیتم و رفتارم هستم. 

دارم فکر می کنم که چطور میشه خوب بود.بهتر بود بی هیچ چشمداشتی! اصلا میشه که آدم مثل این جمله بشه : " آفتاب باش تا به هرکس که نخواهی نتابی, نتوانی "  

دارم به خودم میگم : بانو حواست هست؟ داری وارد یه برحه ی جدید میشی.باید خودتو آماده کنی.باید آماده باشی و لایق!تا بعدا! حس غبن نکنی.حس نکنی موقعیت و فرصتی که داشتی رو به درستی استفاده نکردی! که حس نکنی  : وای خدای من ! چرا من توی اون لحظه ی خاص - توی اون لحظه ی قشنگ و ناب که باید می خواستم چیز بهتر رو , بین شمع و خورشید مثلاً یه جرقه ی کوتاه رو انتخاب کردم. 

 

وای! اصلاً نمی دونم دارم چی میگم.هنوز توی بهتم و فقط دارم فکر می کنم. 

آیا مسافر این راه خواهم شد؟ 

.....

خلاصه : گاهی بعضی حس ها بدجور میندازنت توی افکار متفاوت!چیزی شبیه به شمردن جوجه های آخر پائیز 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
memole جمعه 29 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:27 ب.ظ

چیزی عجیبی نیست
گاهی مقایسه آدم با اطرافیانش باعث دامن زدن به این افکار میشه
و متاسفانه چون ما تو لحظه زندگی و در گذشته و حال فکر میکنیم باعث میشه خیلی از موقعیتها رو از دست بدیم
ولی اینو بدون تلاش چیز مقدسیه ولی تقدیر رو هم در نظر بگیر
سعی کن بدون هیچ فکر و استرسی سوار قایق زمان بشی و به هر موجی لبخند بزنی مطمئنم موفق میشی بهترین رو انتخاب کنی

نه ممول بانو.
بحث مقایسه نیست.اگه اونطوری باشه از بیشتر جهات من از خیلی اطرافیان موقعیت بهتری دارم (به لطف خداوند)
بحثم حرفهای دلمه با خدا و این موقعیتها هم انتخابهایی هست که سمت دیگه شون خدا ایستاده با سفره ای گسترده که به خودم اختیار داده چی بخوام . ترسم از اینه که توی اون سفره وقتی می تونم مثلاً یه کاسه ی پر غذا داشته باشم - یه قاشق نصفه بخوام که اونم توی مسیر بریزه!
امیدوارم خوب گفته باشم منظورم رو.

استرس رو خوب گفتی - وقتی برام استرس مثل سمه و چیزی که زیاده هم استرس . . .

ممنونم گلم

حسین جمعه 29 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:12 ق.ظ http://varonegi.persianblog.ir/

چه شده است تو را ای بانوی نیک رفتار
این حس و حال برای سفر پیش روست؟

چیزی نشده است.

حس و حالی که سفر پیش رو بیشتر به آن دامن می زند ....

فقط من! جمعه 29 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:47 ق.ظ http://jostejoogar2011.persianblog.ir/

وقتی سن آدم به میان سالی میرسه این جور تفکرات میشه همراه هر لحظه !
برای شما یه کم زود نیست؟
البته خیلی عالیه که شما انقدر حواست جمعه

نمی دونم چی بگم هیدرا بانو.

حواسم جمعه؟ نمی دونم.شایدم فقط می خوام که جمع باشه و نیست.

.....

ممنونم از شما.

رویاااااا پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:04 ب.ظ http://exemotion.blogfa.com

..همم ..چی شده؟ :دی

هیچی
خود درگیری دارم
........

بسامه پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:37 ب.ظ

عایا بوی شیرینی و عروسی می اید؟

خیر بانو.

از کجا چنین بویی اومد؟؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.