دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

وقتی در مورد چیزی نمی دونی...

خدائیش آدم در مورد چیزی که اطلاعات و شناخت نداره ازش یه چیزی میسازه در حد غول! 

مثل این قضیه : 

شنبه عصر بود که دیدم گوشیم زنگ میخوره و من متعجب از اینکه کی میتونه باشه گوشیمو جواب دادم و فهمیدم که از مرکز گزینش تماس گرفتن و قرار امروز صبح رو گذاشتن که برم مرکز استان گزینش! 

من رو میگین     

که قراره چکار کنم و چی بگن و چی بپرسن و خلاصه یه وضعیتی مملو از استرس! نه اینکه تا حالا هم نرفته بودم مصاحبه! فکر میکردم که چه خبره! 

 

خلاصه یه کم پرس و جو کردیم و معلوم شد یکی از همکارا هم خواسته شده برای گزینش و هی به هم دلداری می دادیم که : چیزی نیست و حواسمون رو جمع کنیم و مسلط باشیم می تونیم از پسش بربیایم! 

سر تونو درد نیارم.روز موعود فرا رسید و من با پوشه ای پر از مدارک (به سفارش یکی از همکارا) و شکل معمول خودم (لباس جینگول نپوشیدم و مثل همیشه ساده و معمولی) باتفاق همکار جان! راهی شدیم به سمت مرکز استان برای مصاحبه! توی راه هم برای خودمون اسم وزرای دولت و معاونهای خانم و نمی دونم مناسبتهای تقویم و مطالبی از این دست رو مرور می کردیم. آقای راننده که از قضا ایشان هم همکار بودند هم به امید می دادند که شما باید نقش بازی کنین و یه سوالاتی بپرسند که مجبور بشین دروغ بگین و خلاصه این حرفها و ما هم با اعتماد به نفس کامل : ما سعی میکنیم دروغ نگیم و تا حد ممکن جوری جواب بدیم که راست و درست باشه .. 

خلاصه رسیدیم و رفتیم داخل و من نفر اول مصاحبه بودم (با همکار جان که همراه بود و اون همکار که راننده بود و نفر همراهشان قرار گذاشتیم که اگر کارمان زود به پایان رسید که با آنها برگردیم و الا که ما با هم برگردیم) 

خلاصه رفتم و خانم مصاحبه کننده از من و خانواده ام و خلاصه فعالیتهام و اینکه اوقات فراغتم چکار میکنم پرسید و خلاصه منم که به توصیه معاون خانم (همون همکاری که گفت مدارک با خودت ببر) برای هر حرفم یه مدرک - گواهینامه یا تقدیرنامه گذاشتم جلوش! فکر کنین خانمه این شکلی  بود از اینکه برای هر چیزی یه برگه داشتم و منم این شکلی

خلاصه از آشنایی که گذشت رسیدیم به سوالات معمول شرعی که هر کسی باید بلد باشه مثل نماز واجب و انجام غسل و سجده ی سهو و ... و خلاصه خیلی ماهرانه وسط توضیحاتم یه سوال دیگه در میاورد که اگر واقعاْ اون موارد رو بلد نبودم شاید هول میکردم.! اما خدا رو شکر با اعتماد بنفس کامل به همه جواب دادم. اما یه سوال جوابمون خیلی جالب بود؛  

خانمه بهم گفت که نماز جمعه چجوریه؟جای نماز ظهر و عصر رو میگیره؟  

منم گفتم نه! جای نماز ظهر رو میگیره اگر به خطبه ها گوش بدی. 

برگشته میگه : اگر وسط نماز جمعه برسی یعنی رکعت دوم برسی چکار میکنی؟ 

داشتم قاطی میکردم - آخه به همچین موقعیتی فکر نکرده بودم! گفتم خوب اقتدا میکنیم و با امام ادامه میدیم. 

برگشته میگه: یعنی رکعت بعدی رو خودمون میخونیم؟ 

اینجا بود که یه لحظه جا خوردم! اما زود به خودم مسلط شدم و گفتم : بله خودمون می خونیم. اما چه کاریه!آدمی که میخواد بره نماز جمعه زودتر میره دیگه! چرا باید بذاره وسط نماز بره که کارش سخت بشه! 

یعنی من از جواب خودم  شادان شدم ها! من یه چیز میگم شما یه چیز میشنوین! 

خلاصه یه کم هم سوالای اینجوری که دیگه مشکلی نداشتم و بعدشم خداحافظی و ابراز خوشحالی از دیدن من (توسط خانم مصاحبه کننده) و آرزوی موفقیت برای من و داشتم میومدم بیرون که  

گفتم : ببخشید این همکار جان من هم باید با شما صحبت کنند؟ 

گفت : کی؟ فلانی؟(من اسم همکار جان رو گفتم) که جواب داد بله. میخواین با هم برین؟(یعنی برگردین منزل) 

من گفتم اگر بشه؟ 

که بنده خدا گفت : بهش بگو بیاد تو (آخه یه ربع به وقت مصاحبه اون مونده بود و اینجوری خیلی جلو میوفتادیم) 

خلاصه رفتم بیرون از اتاق و همکار جان رو صدا کردم و اونم رفت داخل و یه ده دقیقه زودتر از من کارش تمام شد و خوشحال و خندان باتفاق بقیه به طرف ولایتمون حرکت کردیم و توی راه حسابی به خودمون خندیدیم که فکر میکردیم قراره با غول هفت سر روبرو بشیم.  

 

* این بود داستان امروز!

*+* وقتی در مورد چیزی نمی دونی؛ توی ذهنت ازش کوه نساز!

نظرات 5 + ارسال نظر
حسین چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:10 ب.ظ

با اینکه با نظرتون موافقم که نباید خیلی از موارد رو بزرگ کرد اما یک کم استرس همیشه وجود داره.
حداقل برای من

کمی استرس که همیشه هست منتها همیشه هم لازم نیست!

از کاه , کوه ساختن اشتباهه

افسانه سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:03 ب.ظ http://gtale.blogsky.com/

سلام نازنینم

احساس میکنم بازی را بد باختم، خیلی بد.

حواست هست؟؟؟؟ من یارت بودم نه حریفت، میفهمی؟

سلام عزیزم.

بذار بیام ببینم چه خبره!

چی شده؟

site02 سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:21 ب.ظ http://www.site02.euu.ir

98560060658آیا بالاخره راهی برای کسب درآمد از اینترنت وجود دارد ؟؟؟
یک راه مطمئن و درآمدزا برای کسانیکه مایلند از صفر شروع نموده و از هیچ به همه چیز برسند
درآمد بسیار زیاد , آسان , مطمئن و قانونی برای صاحبان سایتها , وبلاگها و بازاریابها
با هر بازدید و سابقه فعالیتی که دارید به گروه ما بپیوندید
>>> و طعم واقعی پول اینترنتی را حس کنید <<<
آیا تا به حال اندیشیده اید که می توانید در منزل و بدون نیاز به خروج از منزل حتی تا سقف 755 هزار تومان در ماه نیز درآمد داشته باشید؟؟؟
برای کسب اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید
http://www.site02.euu.ir







بسامه سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:22 ب.ظ http://tangooo.persianblog.ir/


حالا اگه از غسل می پرسید می گفتین...ای بابا چه کاریه ادم عاد بشه که غسل کنه

مگه نه؟


اتفاقاً از مسئله اصلی شروع کرد رسید به مسادل بعدی!
متوجهی؟

Arash سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:00 ب.ظ http://gaharfc-doroud.lxb.ir

Salam weblog khob va jalebi dari isalah movafagh bashi khoshalk misham be manam sar bezani age mayel bodi tabadol link konim





امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.