دلانه های بارانی
دلانه های بارانی

دلانه های بارانی

یه سوتی !

 

فکر کنین صبح من صبحانه کره و عسل خوردم و رفتم مدرسه. یکی از همکارا که انتقالش قطعی شده اومده بود مدرسه و  با هم سلام و احوالپرسی و رو بوسی و اینا  و در این حین همکار خانم برگشته میگه : شیرینی خوردی؟  

(حالا من در حین انجام حال و احوال به این فکر می کنم که : من که صورتم رو شستم و تا اونجایی که یادم میاد با قاشق هم عسل نخوردم و لباسامم بعد صبحانه پوشیدم پس چرا میگه شیرینی خوردی؟

- گفتم : بله چطور مگه؟ 

- خوب بسلامتی ! کی؟ 

-من که تازه دو زاریم جا افتاد که منظور همکار خانم چی بود! واسه اینکه ضایع نشم و تابلو نشه سوتیم! برگشتم میگم سلامت باشید برای دادشم! شیرینی خوردیم!! 

(و حواسم بود ببینم متوجه شد که من اولش داشتم فکر میکردم که منظور ایشون خوردن شیرینی قبل از اومدن به مدرسه هستش!! که دیدم بخیر گذشت!!) 

اما یواشکی حسابی به خودم خندیدم که داشتم تعجب میکردم که این از کجا فهمیده من شیرینی خوردم!!! 

 

 

 گفتم تعریف کنم یه کم شاد بشین!

نظرات 1 + ارسال نظر
بسامه دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:35 ب.ظ http://tangooo.persianblog.ir/



مریمی مواظب باش...
ما سوتی های بدتری هم داده ایم



هی روزگااااااااااار!

چی بگم والا!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.