دلم که میگیرد " مُجیر " را باز میکنم
"سُبحانَکَ یا اللهُ،تَعالَیتَ یا رَحمنُ"
" اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر"
کم کم،معصیت هایم از ذهنم عبور می کند
اشک،اشک ، اشک ، اشک
دانه های مروارید اشک هایم را به نخ میکشم
وقتی به صد و یکی رسید نخ را گره میزنم
شروع میکنم:
" استغفرالله ربی و اتوب علیه " اما مگر
معصیت های من با یک دور تسبیح پاک میشود؟
تو نگاهم کردی،گناه کردم..گفتی : توبه کن !!
اما نکردم... گفته بودی :
" شما را نیافریدم مگر برای عبادت "
در حالی که دوباره توبه شکستم ...
اما تو باز هم روزی ام را نبریدی ...
خندیدم و شکر نگفتم :
سالم بودم و سجده نکردم ...
اما بعد از هر قطره اشک شکایت کردم ...
باز نگاهم کردی و خندیدی
ناشکرتر از من نیافریدی، نه؟؟؟؟
"سُبحانَکَ یا سَیِّدی، یا مَولی "
" اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر"
ای مولای من معصیت هایم بسیار است.
اما تو آن بخشندهء مهربانی
" یا رَفیقَ مَن لا رَفیقَ لهُ "
" یا حَبیبَ مَن لا حبیبَ لَه "
جز خودت چه کسی رفیقم خواهد شد؟
" من که جز تو کسی را ندارم "
اگر تو هم نبخشی به چه کسی پناه ببرم؟
" تنها پناه بی پناهان "
الهی العفو الهی العفو الهی العفو
" خدایا " در این ماه عزیز از تو میخواهم
ما را جزء " مرحومین "
قرار دهی نه "محرومین "
" آمین یا رب العالمین "
دلم التماس دعا میخواهد
زندگی در گذر آینه ها جان دارد
با سفرهای پر از خاطره پیمان دارد
زندگی خواب لطیفی است که گل می بیند
اضطراب و هیجانی است که انسان دارد
زندگی کلبه دنجی ست که در نقشه خود
دو سه تا پنجره رو به خیابان دارد
گاه با خنده عجین است و گهی با گریه
گاه خشک است و گهی شرشر باران دارد
زندگی مرد بزرگیست که در بستر مرگ
به شفابخشی یک معجزه ایمان دارد
زندگی حالت بارانی چشمان تو است
که در آن قوس و قزح های فراوان دارد
زندگی آن گل سرخی ست که تو می بویی
یک سرآغاز قشنگی ست که پایان دارد ...
زندگی کن
ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ ...
رونق عمر جهان، چندصباحی گذراست
قصه بودن ما
برگی از دفتر افسانه ای ی، راز بقاست
دل اگر می شکند
گل اگر می میرد
و اگر باغ بخود رنگ خزان می گیرد
همه هشدار به توست؛
ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ ...
زندگی کوچ همین چلچله هاست
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ...
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ...
شعری از : عبدالجبار کاکایی
آدمهایی هستند که آدمهای دیگر را مثل یک افزونه یا اپلیکیشن در زندگیشان نصب میکنند؛ این اپ قدرت، این اپ پول، این اپ مهمانیرفتن، این اپ پُز دادن، این اپ آشنا داشتن، این اپ مطلب چاپ کردن، این اپ معاشرت با فلاننویسنده، این اپ خوشگذرانی با فلان پولدار، این اپ آشنایی با کیارستمی، این اپ ملاقات با خاتمی، این اپ اسپانسر گرفتن برای کار، این اپ آشنایی با فلان ناشر، این اپ جا توی شمال و کردان داشتن، این اپ آشنا واسه بلیط پرواز گرفتن داشتن، این اپ ترقی، این اپ وام، این اپ شت.
این آدمها بعد از اینکه استفادهشان از شما تمام شد به این دلیل که فضای زیادی را اشغال کردید شما را ابتدا آناینستال و سپس پاک میکنند. یک مدل کثیف این حذف و اضافه این است که به یکی بگویید دوستش دارید یا میخواهید باهاش ازدواج کنید یا حتا باهاش ازدواج کنید. شما که کارتان تمام شد و اپ بلااستفاده را پاک میکنید آن اپ بدبخت حس میکند باگ آفرینش است.
اگر به همه چیز به عنوان یک افزونهی کاربردی و منفعتطلبانه نگاه میکنید، لطفا به اپلیکیشنها نگویید دوستشان دارید. اپلیکیشنها آدمند و بعد از شیفتدیلیتکردن از دست شما و آن ایام که استفادهی ابزاری ازشان کردهاید خودشان را میآزارند و ذرهذره دق میکنند. چون میدانند آنان به عنوان یک اپ مصرفشده دیگر روی هیچ آدمی درست نصب نمیشوند و میبینند که شما هر چند وقت یکبار ویندوزتان را عوض میکنید و بهروز میشوید.
گاهی هم دلت می خواهد به گذشته های دور بروی و یواشکی خنده های آن زمانت را بدزدی...
گاهی هم مقابل آینه که میروی و با چشمانت خسته خود روبه رو می شوی
به تمام غمها و چین و چروک های صورتت اخم میکنی و قطره ای اشک روی گونه ات می لغزد...
ماژیک قرمز را برمی داری و لبخندی ب بزرگی تمام شادی های دنیا روی
صورتت می کشی
اما...
ناگاه...
بغضهایت به گلویت هجوم می اورندو رسوایت میکنند...
ب اندازه ی تمام دل شکستن ها،دردها،غصه ها فریاد میزنی و اشک می ریزی
بعد هم نقابت را برمی داری روی صورت متلاشی و سرخ از اشکت می گذاری و باز میخندی...
ب همین راحتی
یک نقاب...
یک خنده...
دنیایی اشک...
وباز هم آدمها و خنده های دروغت
باز هم نقاب...
من هم گاهی نیاز دارم نقابم را بردارم و خودم شوم...به همان غمگینی
#زینب زمانی زاده
غم انگیزه شنیدن اینکه کسی با وجود چندین فرزند که میشه گفت میوه و ثمره ی زندگیشه؛ غریب و تنها توی یه آسایشگاه گذران زندگی کنه.:'(
پ.ن 1:
بازم تو ی جو تعارضات عقلی و احساسی و خلقتی معلقم.
پ.ن2:
چی میشه خانمها هم مدافع حرم بشن؟ لااقل پرستاری و اینا که می تونن انجام بدن.
پ.ن3:
با شنیدن بعضی خبرها؛ به خودم میگم کاش قبل تجربه ی یه سری اتفاقا، برم.